سالهاست در دنیا پدیده ای به نام شومی منابع یا Resource Curse مورد توجه قرار گرفته است. دقت کنید که «شومی منابع» یک بحث متافیزیکی نیست که بگوییم همینکه زیر زمین در کشور شما سرشار از منابع بود شما روی زمین بدبخت خواهید زیست. این یک بحث مشخص استراتژیک و اقتصادی است. زمانی که منابع طبیعی شما استخراج میشوند و به درآمد ملی تبدیل میشوند، بدبختیها شروع میشوند. خصوصاً اگر این منابع تجدیدناپذیر باشند.
برخی از نتایج وجود «منابع زیرزمینی قابل فروش و صادرات» به این شرح است:
تزریق پول حاصل از منابع زیرزمینی، «رشد کاذب اقتصادی» و «سرمایهی در گردش» ایجاد میکند. این رشد اقتصادی به معنای رشد واقعی «تولید» و «خدمات» نیست. بلکه به معنای باز شدن بیشتر «سوراخهایی به زیر زمین» است. در کشورهایی که «منابع زیرزمینی» وجود دارند و صادر میشوند، اکثر «شاخص های اقتصادی» معنای واقعی خود را ندارند.
استقلال دولت از منابع مالیاتی یا وابستگی کمتر به درآمد مالیاتی و تکیه بر درآمد نفتی، باعث میشود «دولتها» عملاً خود را به مردم پاسخگو ندانند. واژهی «مالیات دهندگان» که در بسیاری از کشورها معادل «ملت» به کار برده میشوند، صرفاً به معنای «افراد بی دست و پایی خواهد بود که توانایی فرار از پرداخت مالیات نداشته اند!».
«مدیریت کلان» در این چنین کشورهایی دیگر یک «شغل غیر جذاب پر مسئولیت» با «درآمدی بسیار کمتر از میزان مسئولیت» نخواهد بود. بلکه به معنای «داشتن کلید صندوقچهای» است که متعلق به نسل های بعد است و هر چه از آن بردارید، مشکلی پیش نخواهد آمد چون «نسل آینده» هنوز «نیامده» است.
«ساختن امپراطوری» به یک عادت تبدیل میشود. اگر آغاز هر پروژهی جدید، منوط به اتمام پروژههای قبلی و کسب درآمد از آنها باشد، نحوهی مدیریت پروژهها فرق خواهد کرد. اما اگر بودجهی پروژههای جدید از زیر زمین تامین شود، شما به عنوان مدیر ترجیح میدهید به جای «تکمیل پروژههای مدیر قبلی» که در نهایت بخشی از اعتبار آن برای فرد دیگری خواهد بود، آن پروژهها را نیمه کاره رها کنید و پروژههای جدیدی را با بودجههای جدید شروع کنید تا «نام خودتان» ماندگار شود!
وقتی که درآمد سازمان شما از زیر زمین است، لازم نیست بهترین کیفیت کار را ارائه دهید. یا بهترین محصول را. یا بهترین خدمات را. مشتری و ارباب رجوع هم قطعاً اهمیت خاصی ندارد. چون حتی اگر مشتری و ارباب رجوع نباشد، باز هم سازمان شما درآمد و بودجه خواهد داشت! پس با خیال راحت به جای انتخاب نیروی انسانی توانمند، ترجیح میدهید بستگان و دوستان خود را در سازمان خود مشغول کنید. به این شکل هم بستگان شما را به عنوان «انسانی خیرخواه» که «خودش را گم نکرده» و «هنوز به خویشاوندان فکر میکند» میشناسند و هم محیط کار مطمئن تری خواهید داشت. به هر حال اگر روزی عاملی شما را به ترک شغل و سمت وادار کند، این عامل مدیریت ضعیف و عدم ایجاد درآمد نیست. بلکه «تخریبها»ی اطرافیان است و با بودن خویشاوندان این احتمال کاهش مییابد.
اشتباه نکنید. مشکلات صرفاً به بخش دولتی محدود نیست. بسیاری از شرکتهای خصوصی هم عملاً تامین کنندگان همان سازمانها هستند و درآمدشان بیشتر از کیفیت کار و محصول و خدمات، به «کیفیت ارتباط با مدیران سایر سازمانها» است. پس مدیر بخش خصوصی نیز دغدغهی چندانی در خصوص نیروی انسانی کارآمد نخواهد داشت.
چنین میشود که برخی از کشورهای صاحب منابع زیرزمینی، ترجیح میدهند برای همیشه آن منابع را فراموش کرده و برای آیندگان ذخیره کنند و خود از اول یک اقتصاد جدید بسازند مطالعات امروز در اقتصاد جهان نشان میدهد «منابع خدادادی» واژهی علمی و درستی نیست. مگر اینکه فرض کنیم خداوند ملتی را به نفرین خود گرفتار کرده است…
منبع : @eghtesaderooz